فروردین و اردیبهشت 95
قبل از هر چیز سال نو رو به همه ی همراهان وبلاگ تبریک میگیم ، امیدواریم سال خوبی در پیش داشته باشید
مهرسا :
مثل پارسال ، قبل از عید ما رو از طرف مدرسه به یه اردوی چندمنظوره بردن که شامل درختکاری ، تئاتر ، بازدید از تکیه معاون (البته وقتی مامانم ازم پرسید کجا رفتی ، من گفتم رفتم مکه) و صرف ناهار در فضای باز بود .
من و دوستان زبانکده در تکیه معاون ...
از چپ به راست ، کسری، آرمین، هانا، لونا، ترانه، مهرسا
عید هم خیلی به من و هوراد خوش گذشت . هوراد که آماده بود برای دَدَ رفتن و تا میفهمید که قصد خارج شدن از خونه رو داریم ،میدوید و لباس هاشو میاورد که تنش کنیم. البته عمو هادی هم عید مهمون ما بود ...
واما مهمون محبوب من در عید ، مهرو خانووم نازی بود که موقع رفتن به سختی از هم جدا شدیم
عیدی ویژه من و هوراد هم این ماشین شارژی بود که با کمی تاخیر چند روز بعد از عید به دستمون رسید...
بعد از عید هم که تولد دوست خوبم ویانا بود
اردیبهشت ماه هم که سرشار بود از تفریح و پارک و پیکنیک در فضای باز و طبیعت زیبای اطراف شهر به همراه دوست خوبمون پارسا
این هم تصویر یک کمک خواهرانه به هوراد برای بستن زیپ لباسش...
هدایا و نقاشی های ما به مناسبت روز مادر و روز پدر
هوراد:
من جدیداً خیلی تغییرات مثبت کردم ، هر چند هنوز به لحاظ کلامی زیاد ارتباط برقرار نمیکنم ولی کاملاً منظور خودمو به زبان اشاره میفهمونم . خیلی بیشتر از قبل حرف گوش کن شدم و خیلی از کارهایی که ازم میخوان رو انجام میدم ، مثلاً وقتی از بیرون میام لباس ها رو توی کمد میذارم ... پوشک برای خودم میارم ... خودم سعی میکنم با قاشق غذا بخورم البته در خلال اون مامانم هم از فرصت استفاده میکنه و چند قاشق غذا بهم میده که گرسنه نمونم ... علاقه زیادی به حموم رفتن دارم و هر کی حموم بره باید منو با خودش ببره ... خیلی دوست دارم تلفنی صحبت کنم و از پشت تلفن همه چیو به اون طرف خط نشون بدم... خیلی هم با محبتم و مامان و بابا و مهرسا همیشه غرق در بوسه های من هستند... بیشتر از هر کسی به حرف مهرسا گوش میدم و بعضی وقتها برای اینکه کاری رو انجام بدم ، مامانم دست به دامن مهرسا میشه
دایره لغات من :
نه = آره
مَی = آب
بابا
مامان
مِما = مهرسا
دَیا = زهرا
اَه = وقتی از چیزی خوشم نیاد
دَدَ
عکس من پس از صرف شکلات صبحانه و بیسکوییتی که از خوردنش منع شده بودم تا جلوی غذامو نگیره مثلا
همکاری من در کارهای خانه...
فتح دستشویی به صورت یواشکی و اقدام به آب بازی...
تقلید من در بستن بند کفش روی پله ...
و این هم آرشا خان برادر امیرمحمد که تازه به جمع دوستان ما اضافه شده